برداشت اقتصاد نهادگرا و مطالعه اقتصاد اسلامی
چکیده: با توجه به پیچیده&zwnj تر شدن مسائل اقتصادی، لزوم نگاه چند بعدی به مسائل اجتماعی بر اساس چارچوب تحلیل بین &zwnj رشته&zwnj ای[1] هرچه بیشتر روشن می&zwnj شود. اقتصاددانان نهادگرا از اوایل قرن بیست بر این مسئله تأکید داشته و تلاش&zwnj هایی در جهت تبیین آن صورت داده&zwnj اند. در این مقاله با توجه به تجربیات ادبیات اقتصاد نهادگرائی به ارائه چارچوبی برای تحلیل مسائل اقتصاد اسلامی می&zwnj پردازیم. این مقاله با توجه به دیدگاه نهادی به بررسی نهاد مالکیت می&zwnj پردازد و سپس با ارائه تحلیل نهادی از مدل تعادل عمومی والراس امکان نگاه وسیع&zwnj تر در اقتصاد اسلامی را فراهم می&zwnj آورد. در نهایت برخی درس&zwnj ها برای اقتصاد اسلامی و رویکرد به برنامه&zwnj های تحقیقاتی آینده مشخص خواهد شد.
کلیدواژه&zwnj ها: اقتصاد ـ اقتصاد نهادی ـ اسلام و اقتصاد ـ اقتصاددانان.
مقدمه
تاریخ مکاتب اقتصادی مملو از تلاش متفکران در زمینه عملکرد اقتصاد است. در سال 1776 آدام اسمیت فیلسوف اخلاق دانشگاه گلاسکو با کتاب ثروت ملل سنتز کاملی از بحث&zwnj های پیشینیان خویش ارائه داد و بسیاری از اصول اساسی علم اقتصاد را برای بهروزی انسان&zwnj ها بر شمرد. اصول اقتصادی رقابت کامل، مبادله آزاد، تقسیم نیروی کار و بسیاری دیگر چراغ راهی برای بقیه متفکران بود تا بتوانند عملکرد اقتصادی را بهتر تبیین کنند. سنت کلاسیکی و چارچوب تحلیلی آن پس از مدتی بر اساس پیش&zwnj فرض&zwnj هایی ادامه یافت که جهانشمول در نظر گرفته می&zwnj شد. نویسندگان کلاسیک تجزیه و تحلیل خود را بر این فرض بنیان نهاده&zwnj اند که عامه مردم بر مبنای الگوی انسان اقتصادی به محاسبات عقلائی مطلوبیت&zwnj ها و رنج&zwnj ها می&zwnj پردازند و با پیروی از دست نامرئی بازار یا قانون طبیعی و به طور کلی احساس لذت طلبی که بوسیله « بنتام» [2] تشریح شده می&zwnj کوشند تا بالاترین مطلوبیت را برای افراد بیشتری بدست آورند.
کارل مارکس در کتاب « سرمایه» [3] و توریستین و بلن در مقاله&zwnj ای تحت عنوان « مفاهیم از پیش مطرح شده علم اقتصاد» اساس این فرضیه&zwnj ها را به چالش کشیدند. در فضای اجتماعی سیاسی آمریکا که به تازگی از انگلیس استقلال یافته بود، انتقادهای وبلن برای پیگیری مباحث ضد کلاسیکی بسیار مساعد بود. این زمینه باعث شد تا مکتب نهادگرائی[4] در برابر اقتصاد کلاسیک قد علم کند. البته نهادگرائی هیچ&zwnj گاه تبدیل به جریان مسلط اقتصادی نشد و دیدگاه&zwnj های آنان همیشه مورد بی توجهی قرار می&zwnj گرفت. با این وجود اگر تمام مباحث نهادگرائی نیز نادیده گرفته شود، علم اقتصاد و حتی اندیشه بشری وامدار تحلیلی هستند که ارمغان این مکتب برای تفکر بشری است. نورث[5] در کتاب ارزشمند نهادها، تغییرات نهادی و عملکرد اقتصادی[6] به این نکته اشاره می&zwnj کند:
« نه در نظریه&zwnj اقتصادی معاصر و نه تاریخ نگاری بر پایه اعداد و ارقام هیچ کدام نقش نهادها در عملکرد اقتصادی را به حساب نمی&zwnj آورند. چرا که چارچوب&zwnj های تحلیلی لازم برای وارد نمودن تحلیل&zwnj های نهادی در علم اقتصاد و تاریخ اقتصادی هنوز آماده نشده است. هدف از نگارش این کتاب فراهم آوردن چنین چارچوب&zwnj های بنیانی است. پیامد منطقی این تحلیل آن است که بخش عمده&zwnj ای از نظریه&zwnj پردازی در علوم اجتماعی بطور اعم و علم اقتصاد به طور اخص باید مورد بررسی و مطالعه مجدد قرار گیرد، دیگر اینکه در سایه این تحلیل فهم جدیدی از تغییرات تاریخی حاصل می&zwnj گردد» (داگلاس نورث، 1377، ص 19).
اگر بخواهیم مباحث اقتصاد اسلامی در کنار سایر معارف اسلامی شرایطی را برای بهروزی و رستگاری نوع بشر فراهم آورد، استفاده از این چارچوب تحلیلی باعث می&zwnj شود که بتوان هرچه کامل&zwnj تر ابعاد بیشتری را در تحلیل مسائل اقتصاد اسلامی به کار برد.
در این مقاله سعی می&zwnj کنیم به تبیین ضرورت بررسی مسائل از نگاه&zwnj نهادی بپردازیم. سئوال اساسی در این بخش آن است که نگاه نهادی چه کمکی به تبیین اقتصادی از نگاه اسلامی می&zwnj کند. در بخش بعد به تحلیل نهادها و تأثیر آن در اقتصاد اسلامی می&zwnj پردازیم. نهاد مالکیت که در اقتصاد جزو نهادهای اساسی به شمار می&zwnj رود بررسی خواهد شد و در نهایت یک تحلیل نهادی از مدل معروف نئوکلاسیکی تعادل عمومی و الراس ارائه می&zwnj دهیم و مشخص می&zwnj کنیم که نگاه نهادی چه تغییری در حل مسائل ایفا می&zwnj کند و در پایان درس&zwnj هایی برای اقتصاد اسلامی برخواهیم شمرد.
1- ضرورت تحلیل مسائل از نگاه نهادی
1-1- تعریف نهاد
تعاریف گوناگونی از نهاد ارائه شده است که معمولا بسیار نزدیک به هم می&zwnj باشد:
1) نهادها قوانین بازی در جامعه&zwnj اند، یا به عبارتی سنجیده&zwnj تر قیودی هستند وضع شده از جانب نوع بشر که روابط متقابل انسان&zwnj ها را شکل می&zwnj دهد (داگلاس نورث، 1377، ص 19).
2) وبلن را می&zwnj توان اولین نهادگرا در زمینه اقتصاد دانست، وی نهادها را اینگونه تعریف می&zwnj کند: « عادت&zwnj های ایجاد شده در ذهن هستند که بین عموم مردم مشترک&zwnj اند» (T, Veblen, 1919).
3) مجموعه قواعد رفتاری ایجاد شده توسط انسان به منظور اداره و شکل&zwnj دهی به تعامل انسان&zwnj ها که تا حدی به آنها کمک می&zwnj کند انتظاراتی از کنش دیگران داشته باشند (Lin and Nugent, 1995).
همان&zwnj گونه که در تعاریف نیز مشخص است نهادها ساز و کاری هستند برای اینکه انسان&zwnj های اقتصادی حداکثر کننده مطلوبیت وارد یک جنگ هابزی نشوند. تفاوت ویژه انسان با سایر جانوران را هابز مانند ارسطو در خرد انسان می&zwnj بیند. اما هابز بر خلاف ارسطو بر این نظر است که انسان این خرد را به مثابه ابزاری در خدمت ارضای غریزه&zwnj های خود بکار می&zwnj گیرد. در عین حال، قدرت خرد باعث می&zwnj گردد که انسان مانند جانوران، اسیر و دربند تأثرات حسی لحظه&zwnj ای نباشد، بلکه فراتر از لحظه حال، گذشته و آینده را نیز فراچنگ خواهش&zwnj های خود قرار دهد. فاصله خرد از ادراک حسی و جمع آن دو بر روی هم، انباشت تجربه و برنامه&zwnj ریزی آینده را برای انسان ممکن می&zwnj سازد. درست به همین دلیل، آدمی بر خلاف حیوانات، فقط گرسنه حال نیست، بلکه همچنین گرسنه آینده است، بنابراین درنده&zwnj ترین، زیرک&zwnj ترین، خطرناک&zwnj ترین و قدرتمندترین حیوان به شمار می&zwnj آید. خرد، سلاح برنده&zwnj ای در خدمت خواهش&zwnj های نفسانی است و بطور همزمان انسان را به موجودی دارای اراده تبدیل می&zwnj کند، پس آدمی موجود زنده&zwnj ای است که با اراده آگاه در پی امیال خویشتن است. همین امر انسان را به ذات قدرت&zwnj طلبی تبدیل می&zwnj سازد که همه خواهش&zwnj ها و اشتیاق&zwnj ها در او گرد آمده&zwnj اند. برای چنین موجودی، علایق و امر حفظ خویشتن و تضمین زندگی مهم&zwnj ترین هدف است. به این سخنان هابز توجه کنیم: « در وهله نخست، خواست مستمر و بی&zwnj وقفه برای کسب قدرت هر چه بیشتر، رانشی عمومی در همه انسانهاست که تنها با مرگ پایان می&zwnj یابد. علت این امر در آن نیست که آدمی آرزومند لذتی بزرگتر از لذتی است که به آن دست یافته و یا اینکه نمی&zwnj تواند با قدرتی ناچیزتر قانع باشد، بلکه در آنست که آدمی نمی&zwnj تواند قدرت فعلی و وسایل یک زندگی خوشایند را بدون کسب قدرت افزون&zwnj تر تضمین کند» (توماس هابز،1380). آنجا که آدمی همواره از طریق افزایش قدرت خود به دنبال تضمین و ارضای خواهش&zwnj ها و تمایلات خویشتن است، به دشمن انسان&zwnj های دیگر تبدیل می&zwnj گردد. هر انسانی باید در پی آن باشد تا میدان بازی قدرت خود را تعیین و تثبیت کند و گسترش بخشد. انگیزش ارادی هر فرد بنا بر طبیعتش خودخواهانه است و در یک کمبود انسانی، این خودخواهی&zwnj ها رودرروی یکدیگر قرار می&zwnj گیرند. هابز معتقد است که: « چنانچه دو انسان در پی چیز واحدی باشند که هر دو نتوانند از آن بهره&zwnj مند شوند، دشمن یکدیگر می&zwnj گردند و در تعقیب هدف خود که اساسا&rdquo حفظ خویشتن و گاه لذت است، تلاش می&zwnj ورزند تا یکدیگر را نابود یا مطیع سازند» (توماس هابز،1380).
لینک منبع و پست :http://campiran.ir/project-101674-292-%d9%be%d8%b1%d9%88%da%98%d9%87-%d8%a2%d9%85%d8%a7%d8%af%d9%87-%d8%b1%d8%b4%d8%aa%d9%87-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%a8%d8%a7%d9%85%d9%88%d8%b6%d9%88%d8%b9-%d8%a8%d8%b1%d8%af%d8%a7/
- ۹۵/۰۶/۱۲